محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات مامانی

خاطرات ناناز مامان

سلام عزیزم این روزها مشغله ذهنی و کاری خیلی زیاده و کمتر می تونم سر بزنم بعد از یک ماه تقریبا دیروز موفق شدم عکس های عیدت رو ببینم . این روزها با پارسا جون: مهدت رو عوض کردیم و صبح ها اصلا تمایلی به رفتن مهد نداری و اشک مامان رو در میاری وقتی ازمهد میای ازت می پرسم بهت خوش گذشت می گی نه  می گم مربیت خوبه دوستت داره می گی نه من که دوستش ندارم الان اومدم خونه مامانمو دوست دارم خاطره خیلی زیاده نمی دونم از کجا برات بنویسم : هر وقت می خوای بخوابی میری رو تخت دراز می کشی می گی مامانم بیا آخه جدیدا عادت کردی تو بغل مامانی بخوابی تازه با اون دستای کوچولوت صورت مامانی رو هم تو دستات می گیری یه روز اص...
20 ارديبهشت 1393

روزهای پایانی سال 92

  سلام پسر گلم روزهای پایانی سال را می گذرونیم این چند روز حسابی سرمون شلوغ بوده   خونه تکونی ،خرید  و آماده شدن برای سفر مامانی هم در مغوله وبلاگ نویسی   دچار افت شده و کمتر می نویسه انشاالله در سال جدید جبران می کنم   خب امسال هم مثل سالهای قبل می ریم سفر (دیدن بابا بزرگ و مادر جون بابایی )   و البته خاله جون و عمو جون ( هاجیک + عمو عباس )با این تفاوت که امسال با قطار   سفرمون خواهد بود و پسلی ناز تا به حال سوار قطار نشده عاشق قطار بازی هستی    و منتظرم عکس العملت رو ببینیم مطمئنم که بال در میاری وقتی ببینی سوار قطار شدی .   اگر وسایل رفاهی (نت...
28 اسفند 1392

این روز ها . . .

  سلام عزیزم به روزهای آخر سال نزدیک میشیم حال و هوای این روزها رو دوست دارم صبح که میای بیرون شور و هیجان خاصی تو شهر حکمفرماست خیابونا شلوغ تر از روزهای قبل است بهار داره میادو همه به استقبالش میرن عزیزم این روزها برام یادآور روزهای  خوش کودکی هست امیدوارم  خاطرات کودکی خوبی رو برات رقم بزنیم تا وقتی بزرگ شدی از به یاد آوردنش احساس  خوبی داشته باشی خدایا به خاطر همه  چیزایی که بهمون دادی ازت ممنونیم .   ...
10 اسفند 1392

دو سال و دوماهگی پسر مامان

         سلام عزیز دلم دو سال و دو ماهگیت مبارک گلم     روزها یکی پس از دیگری می گذره و تو بزرگ می شی و حسرت لحظه های   بی تو بودن آزارم   میده لحظه هایی که بنا به مشغله کاری نمی تونم پیشت   باشم . پسر دوسال و دو ماهه ام خیلی دوستت دارم  هر روز که می گذره   چیز جدیدی یاد می گیری و روز به روز هم شیرین زبون تر می شی خیلی    با مزه حرف میزنی وشیرین زبونی می کنی وارد جایی بشی که  نا آشناست   غریبی می کنی و زیاد حرف نمی زنی اما یخت که وا شه شروع می کنی ب ه   ...
3 اسفند 1392

خاطرات ناناز مامان

سلام پسر گلم   دو سال و یک ماه و هفده روز از تولدت می گذره تو این مدت کلی اتفاقات   خوب و بد برامون افتاده که تمومشون با وجود تو برامون شیرین و دلپذیر    بوده از وقتی اومدی دنیای من و بابایی هم کلی تغییر کرده و به قولی   همه چیز زندگیمون به تو ختم می شه خیلی خیلی دوستت داریم    عزیز دلم   حرف زدنت از قبل بهتر شده  موقعی که ما حرف می زنیم خوب گوش   میدی اما باز هم نمی تونی کلمات و جملات رو خوب ادا کنی .باهات   هر روز ادای صحیح کلمات رو کار می کنم یکی و دو بار درست ادا   می کنی و باز می ری سر جای اول در هر...
20 بهمن 1392

تولد دوسالگی محمد پارسا با تم باب اسفنجی

                              زمین اون گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب   من کاشت تا باغچه خالی قلبم جایگاه یک گل باشد گل یاسمنم   تولدت مبارک           مبارک  مبارک   تولدت  مبارک   مبارک  مبارک   تولدت  مبارک   لبت شاد و دلت خوش    چو گل پر خنده باشی   بیا شمع ها رو فوت کن    تا صد سال زنده باشی   تولد  تولد  ...
28 دی 1392

خاطرات ناناز مامان

سلام پسر گلم ناناز مامان این روزها خیلی مهربون و حرف گوش کن شده گاهی که به خاطر شیطونی هات باهات قهر می کنم میای صورتمو با دستات می گیری و سرتو میاری نزدیک و بهم می گی مامانی دازی (نازی )و اونقدر تکرار می کنی که مامانی باهات آشتی کنه  این روزها بهتر از قبل حرف می زنی و کلمات بیشتری رو تکرار می کنی و جمله بندی هات بهتر شده گوشه هایی از حرف زدن ها و کلمات پسری مامان : پارسا . . . . . . . . . . . پاسا منیره جون . . . . . . . . . . منا منا (م با کسره ) دایی امید . . . . . . . . . دایی ایید پتو . . . . . . . . . . . . . پتو ( او رو با مزه تلفظ می کنی ) می خوای مالکیتت رو اعلام کنی . . . .  می گی...
15 دی 1392