محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات مامانی

خاطرات ناناز مامان

1393/2/20 21:51
2,016 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

این روزها مشغله ذهنی و کاری خیلی زیاده و کمتر می تونم سر بزنم بعد از یک ماه تقریبا دیروز

موفق شدم عکس های عیدت رو ببینم .

این روزها با پارسا جون:

مهدت رو عوض کردیم و صبح ها اصلا تمایلی به رفتن مهد نداری و اشک مامان رو در میاریغمگین

وقتی ازمهد میای ازت می پرسم بهت خوش گذشت می گی نه  می گم مربیت خوبه دوستت

داره می گی نه من که دوستش ندارم الان اومدم خونه مامانمو دوست دارم محبت

خاطره خیلی زیاده نمی دونم از کجا برات بنویسم :

هر وقت می خوای بخوابی میری رو تخت دراز می کشی می گی مامانم بیا بغلآخه

جدیدا عادت کردی تو بغل مامانی بخوابی تازه با اون دستای کوچولوت صورت مامانی رو

هم تو دستات می گیری بغلیه روز اصرار که بیا بخوابیم  و من چون کار داشتم گفتم نه

بابایی اومد پیشت که بغلت کنه بخوابی اما قبول نکردی بهت گفتم بابایی رو بغل کن

که  شروع کردی گفتن حرفایی که من و بابایی نمی دونستیم چه عکس العملی باید

نشون بدیم در جواب من گفتی بابایی کفیثهدرسخوانگفتم چرا ؟؟ بابایی به این تمیزی دستاشو

شسته آخه همیشه به بابایی گیر میدی که دستاشو نشسته خندونک گفتی نه بابایی لیش

داله ،سبل داله من نمی لم تو بگلش چشمککفیثه خجالت حالا این شده سوژه واسه بابایی هر وقت

می خوای بخوابی می گه مامانش بیا خطا

هر روز تغییرات جدیدی می بینیم  و گاهی باورم نمی شه که اینقدر زود بزرگ شدی وقتی

عکس هات رو نگاه می کنم تازه می فهمم چه زود گذشت !

قبلا خیلی بابایی بودی جدیدا مامانی هم شدی و جالبه که از علاقه ات به بابایی ذره ای کم

نشده و این باعث شده که هم من و هم بابایی ناراحت باشیم چون وقتی پیشت نیستیم

بی قراری می کنی یه روز وقتی بابایی می خواست بره سر کار بهش می گفتی منم میام

بابایی هم برات توضیح میداد که می خوام برم کار کنم واست شیر ، ژله و . . . بخرم و بیارم

زدی زیر گریه که بابایی نلو من ایچی نبخوام من شیل نخولم منم ببلین منم بخوام بیام خطا

انشاالله تو یه فرصت دیگه میام بیشتر می نویسم جدیدا باز دچار افراط و تفریط شدم خندونکچشمک

ممنون از دوستان عزیزم که بهمون سر میزنن و شرمندمون می کنن محبتبوس

برای دیدن عکس ها بفرمایید ادامه مطلب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (24)

مامان نازدونه ها
24 اردیبهشت 93 12:22
چاره ي كفيثي بابا بجاي دست شستن يه ژيلته كه بايد خرجش كني .) عكس دوم وسومش
مامان پریسا
29 اردیبهشت 93 8:57
سلام گلم. خدا رو شکر بالاخره یه پست اومد بالا ببین چطور خودشو واسه ماان و بابا لوس میکنه پس بابا کفیثه؟!!
مامان پریسا
29 اردیبهشت 93 8:59
واییی ه عکسای خوشملی...خاله؟ اون یکی که داخل قطاره... کجا میرفته این گل پسر؟ما هم که فضول
مامان کیان
29 اردیبهشت 93 18:46
ای جاااانم این بچه ها همه مثل همن!کیانم اصلا با باباش نمیخوابه همسری میگه من آرزومه ی بار بگه بابا بغلم کن عکسای گل پسری هم قشنگ بوووووود.دستتون درد نکنه مامانی لطفا زود به زود بیاییننننن
مامان مهنا
30 اردیبهشت 93 21:09
عزیزه دلم چ بزرگ شده باورم نمیشه اون روزا تو باردار بودی و از حس بارداریت مینوشتی خدایا چقدر زود میگذره
نوشین مامان آریا
3 خرداد 93 12:04
عزیزم دلم چه عکسهای قشنگی شیرین زبون که مامانتو دوست داری بمیرم که شما بچه ها بجای اینکه صبحها در آرامش بخوابید باید بیدار بشی
مهسا
17 خرداد 93 15:37
به ما هم سر بزنید www.bosh-chat.ir
مامان عزیز
17 خرداد 93 23:52
بهار هم که نباشد من به مهربانیتان از شکوفه لبریزم …
مامانی
21 خرداد 93 9:00
عزیزم چه حرفهایی میزنن این فسقلیها خیلی سخته مهد رفتن بچه ها چاره هم نیست. ولی مامانی اگه محمدپارسا مهدش رو دوست داشته باشه شرایط خیلی فرق میکنه...به خصوص مربیش رو...چون آریام مهد و مربیش رو دوست داره و کار من خیلی راحت تره با این حال وقتی صبحها میره، دل من کباب میشه
مامان مهنا
22 خرداد 93 10:42
مامان پریسا
23 خرداد 93 21:06
اون وخ به من میگن کجایی بیا بنویس!!! بعداز همه وقت اومدم باز همون پست دوسستتون داریم چه ب پست جدید چه بدون پست راستی قسمت هواداران واسه من قفل داره با این که از مدیریت اومدم ولی باز نمیشه
لیلی
26 خرداد 93 17:01
سلام خوبید بازم خوشحالم به وب پسر نازت اومدم منتظرتم
هنرمند
30 خرداد 93 17:00
سلام استاد ارجمند مطالب بسیار متنوع و زیبایی داری ....می پسندم با افتخار در خدمتم
مامان سروره
14 تیر 93 21:44
سلام . ماشالله به این پسر خوشگل و ناز
مامان انیس
15 تیر 93 11:46
سلام مامانی خوبی هزار ماشالا چه قند عسل شیرینی شده این پارسا کوچولو هزار ماشالا به جونش ای پسر مامانی چرا مهدتو دوست نداری آخه ببوسش به جای من گل پسرتو
مامان آریام
22 تیر 93 8:41
سلام مامان مهربون...شرمندم.اونقدر این روزها درگیرم که نمیدونم و یادم نمیاد براتون نظری دادم یا نه... به هر حال دلم براتون خیلی تنگ شده و دلم برای این فرشته های بی گناه میسوزه که مجبورند مهد کودک برن و دور از ما باشند...خدا مواظب این کوچولوهای قشنگ هست...عکس جدید بذار مامانی و گل پسر ما رو هزار تا ببوسش
مامان مطهره
24 تیر 93 5:47
سلام پسر ماه مامان..چطوری خاله ؟ امیدوارم بهترین هارو در پیش داشته باشی..
مامان
20 مهر 93 10:37
http://www.niniweblog.com/commenting/?blogid=ninigolo2012&postid=47&timezone=33042 سلااااااااااااااام ! از وبلاگ پریسا پیدات کردم ! عزیززززززززم این همون نی نی که همه منتظر اومدنش بودیم !!!!!!!؟؟؟؟؟؟ هزار الله اکبر ماشاالله
میترا
20 مهر 93 15:09
دوستانم را نمی دانم اما من در رفاقت اینگونه ام پایدار تا پایِ دار …
خاله جون
24 مهر 93 23:39
خداحفظش کنه،ان شالله همیشه شاد باشید
مامان آریام
17 دی 93 18:24
مامانی کجایی پس...دلمون تنگ شده اون نظری که به اسم مامانی هست منم اسمم رو اشتباه نوشتم
مامان کیان
3 فروردین 94 0:51
ای جاااااااااانم چه اقا شدهههه
خاله جون
22 فروردین 94 23:07
مادراي معني ايثار تو گل باغ خدايي توي روزگار غربت با غم دل آشنايي مينويسم ازسرخط مادر اي معني بودن مينويسم تا هميشه توئي لايق ستودن
آموزش رایگان نقاشی
10 تیر 94 13:33
سلام! یکی از دغدغه های والدین کشیدن نقاشی برای کودکانشان است. ما در اینستاگرام به شما آموزش می دهیم چگونه با استفاده از ساده ترین حرکات نقاشی هایی زیبا و جذاب برای فرزندانتان بکشید. از اینکه ما را در اینستاگرام فالو می کنید سپاسگزاریم. www.instagram.com/chibekesham