خاطرات ناناز مامان
سلام گلم خداروشکر از دیروز حالت بهتر شده و غذا هم می خوری امروز صبح که گذاشتمت مهد از مربیت منیره جون در مورد نحوه غذا خوردنت کلی سوال پرسیدم که ایشون هم از غذا خوردنت راضی بود و می گفت چند روزی هست که خوب غذاتو می خوری و از این بابت خیلی خوشحال شدم ظهر ساعت ۱۴:۳۰ من و بابایی اومدیم دنبالت و با هم رفتیم خونه البته شما لالا بودی و بین راه بیدار شدی و کلی شاخه های درختان رو رصد می کردی و پرنده ها و یا به زبون شما جو جو ها رو با دستت نشون می دادی امروز مامانی کلاس داشت و قرار بود خاله مانا مانا بیاد پیشت و تو از این بابت خیلی خوشحال بودی روز هایی که خاله جون میاد شما خواب و خوراک رو کنار میزاری و ف...