خاطرات گل پسلی
سلام به عزیز دلم و تمومی دوستان خوبمون
پسر عزیزم دو شب پیش حالت بهم خورد و تا صبح من و بابایی ازت پرستاری کردیم و دیروز
رو هم کامل خونه بابایی (مامان) بودی از محل کار زنگ زدم به خاله مانا مانا و حالت رو
پرسیدم که گزارش رسید خوبی و در حال تی و جارو زدن آشپزخونه هستی از اینکه حالت
خوب بود خیلی خوشحال شدم به بابایی هم خبر خوب شدنت رو دادم اما از عصر سرفه
های شدیدی داشتی و امروز هم علایم سرما خوردگی داری بینیت آنقدر تمیزش کردم قرمز
شده سینوس هاتو روغن مالی کردم آبریزشت شدیدتر شد بی حال و بهونه گیر شدی اما
دست از بازی و شیطونی نمی کشی خونمون همچنان دچار انفجار هست و مامانی هم
آنقدر که باهات بوده و مخصوصا حرف زده حال نداره در حال حاضر فرشته نجات مامانی
یعنی بابایی سر رسید و برای خرید ما یحتاج شما دو تایی رفتید سوپر مارکت سر خیابون و
من فرصت کردم بیام چند کلمه ای بنگارم .
در هفته ای که گذشت اتفاق خاصی نیافتاده جز بیماری شما البته اینو بگم جمعه مامانی
امتحان فنی وحرفه ای داشته اما هنوز هیچ جوابی دریافت نکردم امیدی به قبول شدن
نیست آخه فرصت نکردم خوب درس بخونم ناگفته نمونه شما خیلی در درس خوندن به من
کمک کردی عزیزم تموم کتابم آثار نقاشی شما روش هست و البته دو روزی که درس می
خوندم اعضاء و جوارح شما و مامانی پر بود از جوجو و پیشی
این روزها عصرها انواع کلاس آموزشی برات دارم که عبارتند از ترک پوشک ، می می ،
نقاشی و هر چی که خودت دوست داشته باشی هیچکدومشون اجباری توش نیست و با
بازی و تفریح همراه هست انشاالله بتونیم در این زمینه ها موفقیت هایی کسب کنیم .در
ادامه چند عکس میزارم از هفته ای که گذشت.
محمد پارسا در حال نقاشی :
واین هم اثر هنری محمد پارسا :
محمد پارسا در حال مطالعه و نقاشی :