بیماری و خرید سیسمونی نی نی
سلام عزیزم
امروز مامانی استعلاجی گرفته بود که بمونه خونه و استراحت بکنه صبح با حال خیلی بد ساعت 6 از خواب
بیدار شدم خیلی تلاش کردم بخوابم اما نشد صبحونه رو آماده کردم بابایی بعد از خوردن صبحونه رفت
دانشگاه آخه پنج شنبه ها هم کلاس داره هم سر کار می ره یه کمی که حالم بهتر شد تصمیم گرفتم برم
متخصص آخه زمان مراقبت مامانی بود اما با سر گیجه ای که داشتم می ترسیدم برم زنگ زدم به خاله
جونی ها تا اگه وقت دارن با هم بریم اما اونها هم کار داشتند و نمی شد هماهنگ کرد من هم تصمیم
گرفتم وقتم رو به شنبه موکول کنم چند ساعتی استراحت کردم حالم که بهتر شد ناهار رو آماده کردم
بابایی هم قرار بود 3:30 که کلاسش تموم می شه بیاد خونه با خاله جونی ها هم قرار گذاشته بودم
اگه حالم خوب شد با هم بریم بیرون اما متاسفانه حالم خیلی بد شده بود و نمی تونستم هیچ حرکتی
کنم به خاله ها زنگ زدم و گفتم نمی تونم بیام بعدش به بابایی زنگ زدم و گفتم اگه می تونه زودتر بیاد
بابایی خیلی زود خودشو رسوند خونه حالم بهتر شده بودبا این وجود چند ساعتی رو استراحت کردم
مامان جونی زنگ زد احوالپرسی کرد نانازم قرار بود امروز با مامان جونی بریم سیسمونی ات رو بخریم
مامان جونی گفت اگه حالت بهتر شده بریم اگر نه هم بمون خونه استراحت کن از اونجایی که حالم بهتر
بود و از قبل هم جایی که می خواستیم بریم مشخص بود قرار گذاشتیم و با هم رفتیم تقریبا همه وسایل
مورد نیازت رو خریدیم و زحمتش رو مامان جونی وبابا جونی (مامان) کشیدن دستشون درد نکنه از خرید
یه سری وسایل هم منصرف شدم آخه برای شما کاربرد چندانی نداشت و فقط یه چیز اضافه بود
2 ساعتی خریدمون طول کشید و بعدش اومدیم خونه حالا فقط سرویس چوبت مونده که آقای فروشنده
گفت شنبه آماده می شه و قرار شد شنبه من و بابایی عصر بریم ببینیم نانازم الان که دارم برات
مینویسم بد جوری سرفه می کنم ببخشید که این همه سرفه می کنم و نمی زارم نانازم لالا کنه
امیدوارم تا فردا حالم بهتر بشه الان هم برم استراحت کنم عزیزم