محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات مامانی

پارسا و خاله مانا مانا( الی) در حیاط

1392/6/20 22:57
1,366 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خاله جونیه خودم خوبی عزیزه دله خاله تعجبنه عزیزم تعجب نداره که !! مامان جون یکمی وقت ندارند . این شد که من به جای مامان  واسه یه مدتی قراره  فعالیت داشته باشم !!  لبخند خب خیلی وقته که   مامانی وقت نکردند بیان اینجا منم امروز با کلی عکس اومدم تا  خاطره یه روزی رو  که با هم داشتیم، تو حیاط  خونه مامان جونی برات زنده کنم. یادش بخیر خیال باطل تو پرانتز من اون روزا امتحانم داشتم کلافهپارسا خاله هم کلی کمک میکردند تو درس خوندنم آخه پسره خیلی خوبیه دیگه ...  الهی قوربونش برم من!  و همیشه وقتی خاله الی ( البته به قوله پارسا جونی خاله مانا مانا) درس داره یا کار داره اصلا مزاحمشون نمیشه و با اسباب بازی ها ی خوشگلش بازی میکنه دروغگو مگه نه خاله جونیخنثی خب اون روز هم  طبق همه  ی روزا اومدی خونمون یعنی خونه مامانی و یکم که گذشت حوصلتون سر رفت و دست خاله جونو گرفتی و با اشاره به حیاط و دول دول (دول دول  یعنی گل گل = یعنی توپ بازی اون هم در حیاط) خاله جون رو کشوندی تو حیاط ....  اونم  از فرصت استفاده کردو کلی در حین بازی ازت عکس گرفتشنیشخنداز خود راضی خـــــــــــــــــــــــب دیگه سرتونو درد نیارم  ابتدا خاله الی کفشاتو پات کرد و شما از سره ذوقو علاقه خودت  اون 2 تا پله آخری رو اومدی پایین همینطور که تو عکس قابل رویت است لبخند

 

 پله

و سریع چشمت به توپی  که کنار حیاط بودش افتادو رفتی سراغه توپه ...  ببین عینک

 توپ

 

توپ 1

 بعدش شروع به دویدن در حیاط کردی !!! لبخند ببین خاله جونیه نازم  !! 

 دویدن

دویدن 3

دویدن 4

همینطور که در حال دویدن بودی دایی جونی ( دایی امید ) اومدن تو حیاط و شما رفتین رو کوله دایی جونی میبینی خاله جونی....نیشخند چه خوشی میگذره بهت ...  نه ؟؟ از خود راضیمژه

 کول دایی

کول 2

3

5

کمر و کوله دایی جونی که خسته شدش اومدی پایین لبخند بعدش میدونی چی شد خاله جونی؟؟ 

از اونجایی که عاشقه حیونایی شروع کردی به دیدن رژه رفتن مورچه ها رو زمین  !! البته به قوله پارسا جونی جو جو قهقههنیشخند ببین ...

 مورچه

2

مور 5

مور8

خب پارسا جونی بعد از دیدن مورچه ها  کلی کار انجام دادی  و کلاه خوشکلتو   در آوردی و خاله جونی هم در حینش کلی عکس گرفت ازت...لبخند

 کلاه

پار

ار

گوش

دست

پشت

مو

پارسی

پارسا جوووونیه خاله... یادم رفت بگم کفشدوزکاتم با خودت برده بودی حیاط

ببین قلب

 کفشدوزک

کفش

دوزک

بعدش خاله الی کلاه نازتو گذاشت رو درخت چشمک ببین چطوری دلت میخواست بپری بگیریش!! ماچقلب

 کلاه

با

تا

نا

پا

خب دیگه خاله جونیه نازم !! بعد از همه اون کاراهایی که  بالا  انجام دادی که یکی یکی تصویرشونم دیدی  خسته شدی و یدونه برگ رو تقدیم به من کردیو با هم رفتیم بالا !! 

الهی قوربونت بشم عسلیه خاله !! بوووووووووووووووسقلبماچ

 برگ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
24 شهریور 92 11:45
دست شما درد نکنه خاله ی مهربون ،
دلمون واسه گل پسری تنگ شده بود
سلام ما رو به مامانش برسونید


سلام عزیزم
منم دلم براتون تنگ شده امیدوارم همیشه سلامت باشید ممنون که فراموشمون نکردید
مامان آریام
26 شهریور 92 11:54
به به سلام به روی ماهتون چه عجب...خیلی کار خوبی کردی خاله مهربون...دلم برای این قند عسل خیلی تنگ شده بود....عکس آخرش از همه باحالتر شده


سلام عزیزم
مامانی هم دلش براتون تنگ شده اما متاسفانه دسترسی به اینترنت ندارم اما با این حال تا جایی که بتونم بهتون سر می زنم شرمنده براتون کامنت نمی زارم
مامان کیان
7 مهر 92 17:58
آورین آورین خاله ی مهربون امان از این مامان کم پیدا بابا کجایی چرا نیستیییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگین مامان رادین
13 مهر 92 18:46
___$$$$$$$$______$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ______$$$$$$$$$$$$$$$$$ ________$$$$$$$$$$$$$ ___________$$$$$$$ _____________$$$ ______________$ آپم و منتظر نیم نگاهی حتی گذرا ......
نگین مامان رادین
16 مهر 92 18:21
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم
روزت مبارک فرشته ی کوچولوی دوست داشتنی


ممنون از لطفت عزیزم