پارسا و خاله مانا مانا( الی) در حیاط
سلام خاله جونیه خودم خوبی عزیزه دله خاله نه عزیزم تعجب نداره که !! مامان جون یکمی وقت ندارند . این شد که من به جای مامان واسه یه مدتی قراره فعالیت داشته باشم !! خب خیلی وقته که مامانی وقت نکردند بیان اینجا منم امروز با کلی عکس اومدم تا خاطره یه روزی رو که با هم داشتیم، تو حیاط خونه مامان جونی برات زنده کنم. یادش بخیر تو پرانتز من اون روزا امتحانم داشتم پارسا خاله هم کلی کمک میکردند تو درس خوندنم آخه پسره خیلی خوبیه دیگه ... الهی قوربونش برم من! و همیشه وقتی خاله الی ( البته به قوله پارسا جونی خاله مانا مانا) درس داره یا کار داره اصلا مزاحمشون نمیشه و با اسباب بازی ها ی خوشگلش بازی میکنه مگه نه خاله جونی خب اون روز هم طبق همه ی روزا اومدی خونمون یعنی خونه مامانی و یکم که گذشت حوصلتون سر رفت و دست خاله جونو گرفتی و با اشاره به حیاط و دول دول (دول دول یعنی گل گل = یعنی توپ بازی اون هم در حیاط) خاله جون رو کشوندی تو حیاط .... اونم از فرصت استفاده کردو کلی در حین بازی ازت عکس گرفتش خـــــــــــــــــــــــب دیگه سرتونو درد نیارم ابتدا خاله الی کفشاتو پات کرد و شما از سره ذوقو علاقه خودت اون 2 تا پله آخری رو اومدی پایین همینطور که تو عکس قابل رویت است
و سریع چشمت به توپی که کنار حیاط بودش افتادو رفتی سراغه توپه ... ببین
بعدش شروع به دویدن در حیاط کردی !!! ببین خاله جونیه نازم !!
همینطور که در حال دویدن بودی دایی جونی ( دایی امید ) اومدن تو حیاط و شما رفتین رو کوله دایی جونی میبینی خاله جونی.... چه خوشی میگذره بهت ... نه ؟؟
کمر و کوله دایی جونی که خسته شدش اومدی پایین بعدش میدونی چی شد خاله جونی؟؟
از اونجایی که عاشقه حیونایی شروع کردی به دیدن رژه رفتن مورچه ها رو زمین !! البته به قوله پارسا جونی جو جو ببین ...
خب پارسا جونی بعد از دیدن مورچه ها کلی کار انجام دادی و کلاه خوشکلتو در آوردی و خاله جونی هم در حینش کلی عکس گرفت ازت...
پارسا جوووونیه خاله... یادم رفت بگم کفشدوزکاتم با خودت برده بودی حیاط
ببین
بعدش خاله الی کلاه نازتو گذاشت رو درخت ببین چطوری دلت میخواست بپری بگیریش!!
خب دیگه خاله جونیه نازم !! بعد از همه اون کاراهایی که بالا انجام دادی که یکی یکی تصویرشونم دیدی خسته شدی و یدونه برگ رو تقدیم به من کردیو با هم رفتیم بالا !!
الهی قوربونت بشم عسلیه خاله !! بوووووووووووووووس