کوه و جنگل
سلام عزیزم امروز من و تو و بابایی به همراه بابا جون اینا و دایی جون رضا و مادرجون رفتیم کوه و جنگل اینو بگم خاله جونای مامانی هم بودن اما خاله جونای تو چون کار داشتند نتونستن بیان امروز ,روز خیلی خوبی بود و خاطره اش برای همیشه تو ذهنم می مونه اتفاقات خیلی جالبی واسمون افتاد مخصوصا بابایی که نمیشه اینجا نوشت اما من خیلی نگرانت بودم که با اون همه بالا و پایین پریدن ها و کوه نوردی های من بلایی سرت نیاد. ساعت 9 شب از کوه برگشتیم سریع اومدم این روز رو اینجا ثبت بکنم خیلی خسته ام امیدوارم سال آینده با هم بریم کوه از همون اول بهت یاد می دم چطور بری کوهنوردی عزیزم من برم استراحت بکنم فردا صبح با...