محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مامانی

خاطرات گل پسل قند عسل

1390/12/15 11:51
853 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

نانازم شنبه بابایی و مامانی از سفر حج برگشتند و من ،تو و بابایی با خاله

جونی ها ودایی جونی هارفتیم فرودگاه استقبالشون بغلماچ این خبر دسته

 اولی بود که برات داشتم  خونه  بابایی تا شب بیقرار بودی و نق نق می کردی

 و بغل هیچ کس جز مامانی نمی رفتی آخه دل پیچه داشتی ناراحتو یه کمی

آروم و باز شروع می شد . پسر گلم مامانی برات چند دست لباس سوغاتی

آورده بود که خیلی قشنگن این چند روز سر مامانی و بابایی شلوغ بود و

نتونستیم عکس بگیریم انشاالله در اولین فرصت اینکار رو انجام میدم . دیشب

هم بابا جونی ومامان جونی مهمونی داشتند قبل از اینکه بریم 10 دقیقه ای

گریه کردی آخرش نفهمیدم این گریه دردناکت علتش چی بود آخه حتی اگر دل

درد بشی هم اینجوری گریه نمی کنی عزیزم  فقط وقتی می می بهت دادم

آروم شدی و خوابیدی و تا پایان مهمونی که ساعت 11شب بود شما لالابودی

و برای دومین بار آبروداری کردی و مامان سربلند و سر افراز بود ولی وای وای

از خونه مامان جونی که بر می گشتیم باز استارت گریه رو زدی تا خونه گریه

های دردناکی داشتی و مثل ابر بهار اشک می ریختی کم مونده بود منم باهات

گریه کنم ناراحتگریهخونه که رسیدیم باز می می خوردی و لالا تا ساعت 5 صبح

متفکر  حالا یقین پیدا کردم که علت اصلی گریه هات بعد از دل درددرخواست می

 می بوده نگرانخب امیدوارم اینطور باشه و هیچ مشکل دیگه ای نداشته باشی

عزیز دلم راستی یه خبر دیگه هم  دارم و اون اینکه ما سفرمون به شیراز یک

هفته عقب افتاد آخه خاله جون بزرگه مامانی دیشب خبر دومادی پسرش رو

بهمون داد و هفته آینده قرار هست بریم عروسی انشاالله همه عروس و دوماد

ها خوشبخت بشن چشمکعزیزم انشاالله دومادی تو دیشب به همه اعلام کردم

پسل گلم رو منم زود دومادش می کنم همه کلی خندیدیم و می گفتند بزار از

آب و گل در بیاد بعدش اعلام کن خاله لیلی (مامان شماره 3 )تو هم می گفت

من نمیزارم چشمکخیلی دوستت داریم گلم قلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان طهورا
15 اسفند 90 11:58
وااااااااااای چه همه خبر خوب عزیزم یه تجربه: گاهی که اینجوری شدید گریه می کنه شکمشو بذار روی دستت( برعکس.مثل وقتی روی زمین به سینه میذاریش) و تابش میده.زودی خوب میشه.نمیدونم چرا؟!
مامان امیر مهدی
15 اسفند 90 16:47
سلام مامان گلی زیارت خانواده محترمتون قبول باشه پارسا گلی رو ببوس
مامان پریسا
15 اسفند 90 19:08
سلام خانمی
به سلامتی
چشم همه ما روشن.



سلام عزیزم
ممنون
مامان امیر مهدی
15 اسفند 90 19:31
ممنون که سر زدی جیگگگگگگگگگگر
الهام مامان رامیلا
16 اسفند 90 14:45
سلام عزیزم خوبی انشالله دامادی این گل پسر چه حالی میده فکر کن من بگم عروسی رامیلاست شما هم بگید عروسی پارساست وای ما دیگه پیر شدیم خواهر عکساش عین آدم بزرگاست ماشالله
مامان امیر مهدی
16 اسفند 90 14:52
سلام مامانی من آپم وقت کردی تشریف بیار
بهار(مامانی شهراد)
16 اسفند 90 17:59
آآآآآآآآآآآآآآپم
مامان محمد گوگولي
16 اسفند 90 20:04
اي جانم گل پسل قند عسل كه مي مي ميخواد...
سمیرا
16 اسفند 90 23:00
سلام دوستم . این روزا خیلی دلشوره دارم آخه 2 .3 روز بیشتر نمونده تا اومدن نی نی م . از دردش میترسم . برام دعا میکنی ؟
مامان تارا و باربد
17 اسفند 90 5:50
آخ جون چه عكسايي چه خبراي خوبي اميدوارم ميشه جشن و شادي پيش روتون باشه چشمتون روشن ضمنا اميدوارم سفر حسابي خوش بگذره و اصلا در طول مسير اذيت نشين گل پسرو مي بوسم
mamane Ali
17 اسفند 90 22:55
محمدپارسا گریه نکن تو روخداا .. مامانی کلی غصه میخوره وااای مامانی فکر کن محمد پارسا دوماد بشه چه جنتلمنی میشه
مامان محمد صدرا
18 اسفند 90 10:57
ما هم دو تا پست عکس تولد داریم بفرمایین !
مامان نفس طلایی
18 اسفند 90 14:03
سلام عزیزم زیارت مادر جون اینا قبول و چشم شما روشن


سلام عزیزم
ممنون انشاالله قسمت شما بشه
زهرا ـ مامان مریم گلی
18 اسفند 90 15:07
عزیزممممی خاله...چشمت روشن....زیارتشونم قبول....

آدم با دیدن عکساش سرحال میشه....ببوسش این جیگری خوش اسم و


قربونت عزیز