خاطرات گل پسل مامانی
سلام عشق مامان
گل پسر مامان این روزها خیلی شیطون شده و حسابی آتیش می سوزونه عاشق آشپزخونه و فریزر و تی
و جارو هستی جارو از نوع دستی و برقی و خلاصه انواع آن جدیدا هم علاقه ای ویژه به گاز که خیلی
خطرناک هست پیدا کردی و تن آدمو می لرزونی با رفتنت به آشپزخونه دیشب دوست مامانی بعد از
مدت ها اومده بودن خونه یه پسر کوچولو به نام علی داره که یک سال از شما بزرگتره خیلی خوب باهاش
ارتباط برقرار کردی و از همه جالب تر غذا خوردنت بود که با دیدن علی کوچولو شما هم مثل یه پسر خوب
شامت رو کامل خوردی و مامان کلی خوشحال شد بعد از شام هم مراسم غلت زدنت رو اجرا کردی
بعد از کلی بررسی فهمیدم غلت زدن رو از برنامه خاله شادونه یاد گرفتی آخه هر وقت شروع می شه
شما جلو تلویزیون شروع می کنی غلت زدن البته دیشب همزمان هم سیب می خوردی و غلت
می زدی و کلی مامانی رو جلو مهموناش شرمنده کردی الان هم گل پسل مامانی لالا کرده
و مامان از فرصت استفاده کرد اومد برات بنویسه نانازم ببخشید دیر به دیر می نویسم خیلی سعی
می کنم بنویسم اما تو مستند سازی ضعیف شدم و عکس هات رو فرصت نمی کنم بریزم رو کامپیوتر
و همین باعث می شه برای نوشتن امروز فردا کنم خیلی دوستت داریم عزیز دلم خیلی مهربون
هستی چند تا عکس از تولدت میزارم گلم