محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات مامانی

روزانه های محمدپارسا

1392/9/1 10:28
507 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

http://www.isanam.com/scraps/hi-hello/hi-hello-79.gif

سلام پسر گل

دیروز زودتر از روزهای دیگه اومدم مهد دنبالت و چند دقیقه ای نشستم تا

 آماده ات کنند کاش می شد مهد نبرمت و تو خونه بودی اما شرایط زندگی

 طوری هست که این اجازه رو بهمون نمیده . خوشحال و خندون اومدی

پیشم و با هم اومدیم خونه البته بگم همیشه من و بابایی میایم دنبالت

اما امروز چون من زودتر اومدم خونه دلم نیومد تا اومدن بابایی صبر کنم از

در مهد تا خونه فقط گفتی بابایی و به بهونه های مختلف رسوندمت تا

جلوی در خونه . جلوی پله ها که رسیدیم دستاتوباز کردی که بغلم کن

و اشاره که نمی تونی بیای بالا و مامانی دو طبقه رو بغلت کرد و آوردت

بالا پشت در آپارتمان تازه شروع بهونه گیریت بود شال گردنت آویزون

شده بود و تو خوشت میومد که کشیده می شد روی زمین به محض

گرفتن شال گردنت شروع کردی گریه کردن و اینکه نمی ری داخل خلاصه

 با یه بدبختی آوردمت خونه و یکربع تموم گریه کردی در نهایت خودت

رضایت دادی بیای بغلم به زور آومدی گفتی بغلم کن و بعد آروم شدی

منم مثلا باهات قهر بودم .

 

 

هر وقت میخوای نقاشی بکشی باید بری میز و صندلیت رو بیاری چند شب

پیش  با اصرار به من و بابایی می خواستی بهمون مفهوم کنی که نشد دیدم

رفتی تو اتاقت و سر وصداهایی میاد یهو دیدم زور می زنی و اهن و اوهون

می کنی و کشون کشون میزت رو داری میاری تو هال آخ که باباییت چه لذتی

می برد از خودکفا شدنت به جای کمک کردنت راهنماییت می کرد که چطور

بیاریش و خلاصه تموم دفتر دستک نقاشیت رو آوردی و مشغول شدی

وقتی می شینی رو صندلیت به هر دلیلی اگر مدادی ،کتابی زمین بیفته

صدامون می زنی (بابایی ، مامان ن ن  ات ت اد بده من ) تنبل خان اصلا به

خودش زحمت نمیده .

 تصاویر زیباسازی نایت اسکینتصاویر زیباسازی نایت اسکینتصاویر زیباسازی نایت اسکینتصاویر زیباسازی نایت اسکینتصاویر زیباسازی نایت اسکین

 

جدیدا هم یاد گرفتی برای دسترسی به اشیا بدو بدو صندلیت روبیاری

بری روش و به هدفت برسی کار خیلی خطرناکی می کنی و نمی دونم باید

چیکار کنم فراموش کنی .

امروز صبح بیدار شدی خوابت نمی بره اومدی تو بغلم و با انگشتای کوچولوت

پلک های مامانی رو باز می کنی و می گی( مامان ن ن دا ل ری )و من وقتی

چشمام رو می بندم می گی مامان بد . بهت میگم بخواب !دو بار تکرارکردی

بخواب و بعد از اون بازی با کلمات بعد از چند لحظه  پیروزمندانه از کشف

جدید پشت سر هم تکرار می کنی مامان نخواب ، بابایی نخواب .

خیلی تلاش کردی بابایی رو بیدار کنی موفق نشدی چند بار گفتی بابایی بد و

چند لحظه بعد پارسا در پوزیشن بابایی درست کپی برابر اصل و مثلا خواب

متاسفانه نشد عکس بگیرم و گرنه با سند و مدرک میذاشتم کارهاتو اینجا

عزیز دلم.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان تارا و باربد
3 آذر 92 12:47
سلام عزیزم خوبی فدای این گل پسرت چرا آخه پسرا تنبلن انقدر باربد ما هم همینطوره به خودش زحمت نمیده اصلا خدا قوت ........ کاشکی میشد مامانا تو خونه بمونن پیش بچه ها حیف ولی..... ببوسش به جای من تولدش هم پیشاپیش مبارک
مامان محمد پارسا
پاسخ
سلام عزیزم خیلی سخته تنهاشون میزاریمشما هم گل های نازمو ببوسید مامان مهربون
مامان پریسا
3 آذر 92 16:12
اخی این پارسا جون هم مثل پریسا وقتی بیدار میشه همه باید بیدار بشن
مامان محمد پارسا
پاسخ
آره تازه تا همه رو نخوابونه هم نمی خوابه
khalejoon mo
3 آذر 92 18:06
نی نی بد نخواب
مامان آریام
10 آذر 92 9:13
مامانی شما هم بیدار باش دارین واقعا کاشکی میشد بچه ها مهد نرن...البته آریام که الان دو هفته است مهد نرفته به خاطر مریضیش
مامان محمد پارسا
پاسخ
اره عزیزم زنگ بیدار باش اجباری الهی فدای این گل پسر سر زدم عزیزم انشاالله هر چه زودتر خوب میشه غصه نخور مامانی
مانا مانا
11 آذر 92 19:51
بله .... قربون شیرین کاریاشون بریم الهی