مراقبت مامانی
سلام گلم
خوبی ؟ نازشو برم از وقتی من مریض شدمورجه وورجه هات کمتر شده و تو یه ساعت های
خاصی شیطونی می کنی شب ها که با من می خوابی و صبح چشمامو که باز می کنم حرکاتت شروع
می شه مثل اینکه ساعات خواب و بیداریت رو با مامانی تنظیم کردیامروز از صبح تا عصر
خونه بودم و درحال استراحت عصر با بابایی با هم رفتیم دکتر تا مراقبت بشم خانم دکتر از همه چیز راضی
بود وای وای 4کیلو اضافه وزن داشتم در مورد سرما خوردگیم هم خانم دکتر گفت داروهایی که خاله الهام
جون تجویز کردن رو بخورم و 2 روز هم استراحت دادن به من حالم نسبت به روز قبل یه کمی
بهتر شده اما این سرفه ها امان نمی ده راستی نانازم بابایی اصرار داره دیگه سر کار نرم و میگه این
ماه آخر رو بمون خونه و استراحت کن نمی دونم چیکار کنم حالا قراره با خانم دکتر (خاله الهام جون ) در
میون بزارم و نظرشون رو بخوام با پزشک متخصص هم صحبت کردم نطرشون موافق بود ولی باز هم شرط
نظر خودم بود خلاصه اینکه نمی دونم چیکار کنم از طرفی می ترسم حرفشون رو گوش نکنم و خدای
نکرده یه اتفاقی برات بیافته بعد از مطب دکتر رفتیم سیسمونی فروشی آخه اون شب ما عجله
کردیم وسیله جا گذاشتیم نازی سرویس چوبت هم هنوز آماده نیست باز سر رنگش دو دل شدیم
وسیله هات که کلکسیونی از رنگ هاست تنوع داره خودم خوشم اومد امیدوارم تو هم خوشت بیاد
بعد از اون هم مجددا رفتیم خونه مامان جونی برای پاره ای از مذاکرات و مشورت ها
این روزا مامانی زیاد به مشاوره نیاز داره خاله فریبا جون (خاله مامانی ) با عمو
حمید همسرشون اونجابودن کلی خوش گذشت 2 ساعتی بودیم مذاکرات که تموم شد اومدیم خونه
بابایی هم مشغول مرتب کردن اتاقت شد و من هم ناظر کیفی بودم دست بابایی درد نکنه خب
مامانی دیگه چشاش باز نمی شه بره لالا کنه تو هم کم کم آماده شو بریم لالا