محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مامانی

مراقبت مامانی

1390/8/14 23:16
687 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

خوبی ؟ نازشو برم از وقتی من مریض شدمniniweblog.comورجه وورجه هات کمتر شده و تو یه ساعت های

خاصی شیطونی می کنی شب ها که با من می خوابی و صبح چشمامو که باز می کنم حرکاتت شروع

می شه چشمکمثل اینکه ساعات خواب و بیداریت رو با مامانی تنظیم کردیniniweblog.comامروز  از صبح تا عصر

خونه بودم و درحال استراحت عصر با بابایی با هم رفتیم دکتر تا مراقبت بشم خانم دکتر از همه چیز راضی

بود وای وای 4کیلو اضافه وزن داشتم در مورد سرما خوردگیم هم خانم دکتر گفت داروهایی که خاله الهام

جون تجویز کردن رو بخورم و 2 روز هم استراحت دادن به من حالم نسبت به روز قبل یه کمی

بهتر شده اما این سرفه ها امان نمی ده ناراحتراستی نانازم بابایی اصرار داره دیگه سر کار نرم و میگه این

ماه آخر رو بمون خونه و استراحت کن  نمی دونم چیکار کنم حالا قراره با خانم دکتر (خاله الهام جون ) در

میون بزارم و نظرشون رو بخوام  با پزشک متخصص هم صحبت کردم نطرشون موافق بود ولی باز هم شرط

نظر خودم بود خلاصه اینکه نمی دونم چیکار کنم از طرفی می ترسم حرفشون رو گوش نکنم و خدای

نکرده یه اتفاقی برات بیافتهniniweblog.com بعد از مطب دکتر رفتیم سیسمونی فروشی آخه اون شب ما عجله

کردیم وسیله جا گذاشتیم نازی سرویس چوبت هم هنوز آماده نیست باز سر رنگش دو دل شدیم نیشخند

وسیله هات که کلکسیونی از رنگ هاست تنوع داره خودم خوشم اومد امیدوارم تو هم خوشت بیاد

niniweblog.com بعد از اون هم مجددا رفتیم خونه مامان جونی برای پاره ای از مذاکرات و مشورت ها

niniweblog.comاین روزا مامانی زیاد  به مشاوره نیاز داره چشمک خاله فریبا جون (خاله مامانی ) با عمو

حمید همسرشون اونجابودن کلی خوش گذشت 2 ساعتی بودیم مذاکرات که تموم شد اومدیم خونه

بابایی هم مشغول مرتب کردن اتاقت شد و من هم ناظر کیفی بودم عینک دست بابایی درد نکنه ماچخب

مامانی دیگه چشاش باز نمی شه بره لالا کنه تو هم کم کم آماده شو بریم لالاniniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامانزهره
15 آبان 90 9:58
انشائالله جوجه ما زودتر سر از تخم بیرون بیاره.
مامان خورشيد
15 آبان 90 10:11
انشاله هر دوتون سلامت باشيد
حميده
15 آبان 90 10:15
سلام ماماني ني ني من و شما چند روز اختلاف دارن زايمانتو انتخاب كردي؟خيلي سخته مگه نه؟
مامان تربچه
15 آبان 90 11:45
آیا در رویاهایتان، سبکبالی و لذت پرواز را احساس کرده اید؟ عرفه، رویایی است که به حقیقت می پیوندد التماس دعا
مامان مهنا
15 آبان 90 13:29
سلام عزیزم ایشاا... که حالت بهتر شه این روزای اخری هم کمی استراحت کن گلم
مریم مامان عسل
15 آبان 90 15:10
سلام عزیزم. بهتر شدی؟ عیدت مبارک. وسایل نی نی مبارک. منم با نظر بابای نی نی موافقم بهتری دیگه تا بعد زایمانت سر کار رفتن رو تعطیل کنی. بیشتر استراحت کن.
مامان یاسین
15 آبان 90 15:27
سلام من مامان یاسین و ستایش هستم منم از آشنایتون خوشحال هستم مایلم با شما تبادل لینگ کنم
بهار(مامانی شهراد)
15 آبان 90 16:32
________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-' ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______| ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____)آپم گلم بیا پیشمون
مامان علي خوشتيپ
16 آبان 90 0:08
اميدوارم فردا غمهايتان قربان شاديهايتان گردد عيد قربان مبارك
مامان محمد صدرا
16 آبان 90 1:38
سلام عزیزم نوشته بودی برای بابایی کادو چی گرفتم! کادوی تولدش یه وب اختصاصی بود!
مامان محمد صدرا
16 آبان 90 1:41
به نظرم این روزها سر کار نرو و عوضش با بابای محمد پارسای گلمون برین پیاده روی ! روزهای خوبی از آب در میاد بعدا خاطره انگیز میشه! برای ما که اینجوری بود! مبارکه سیسمونی اش هم باشه گل پسرمون!