محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات مامانی

ماه مبارک رمضان

سلام عزیزم     امروز می خوام در مورد یه ماهی بنویسم که خیلی خوب و پر برکت هست و همه ما   این ماه  رو دوست داریم اسمش هست ماه مبارک رمضان ما مسلمونا تو این ماه روزه    می گیریم و می ریم به مهمونی خدا انشاالله از سال بعد تو هم پیشمون هستی عزیزم از خدا می خوام یه نی نی گولوی ناز و سالم به من و بابایی بده.  آمین   حلول ماه مبارک رمضان را به همه مامانا و نی نی هاشون تبریک می گم.   ...
11 مرداد 1390

مراسم ریحانه کوچولو

سلام گلم   امروز من  , تو , خاله لیلی و کیمیا جون با هم قرار داشتیم بریم دیدن یه نی نی گولوی ناز و مامانش آخه امروز مراسم ده روزش بود   جات خالی بود هر چند آخر مراسم رسیدیم اما خوش گذشت     یه دخمل ناز که اسمشو گذاشته بودند ریحانه   امیدوارم تو هم که میای سالم و سلامت باشی یه ساعتی اونجا بودیم و بعدش زود برگشتیم خونه   آخه مامانی باید استراحت می کرد.عزیزم این روز ها خیلی خسته می شم مخصوصا گرمی هوا   که آدم رو  کلافه تر می کنه ,اومدم خونه دایی سعید جون یه سر کوچیک بهمون زد اخه تازه   از سفر ر...
5 مرداد 1390

عمو جون و زن عمو جون

سلام عزیز دلم   امروز صبح حس خوبی نداشتم واسه رفتن به اداره راستش رو بخوای از وقتی اومدی حس و حال   کار کردن ندارم شاید به دلیل شرایط موجود باشه که مطمئنا هست . ولی با تموم این حرفا صبح زود   بیدار شدم و من و تو با هم رفتیم سر کار . ساعت 11:40 بابایی به گوشیم زنگ زد و گفت امروز   مهمون داریم پرسیدم کی؟ گفت عمو جون , زن عمو جون و صهبا و ثمین دو تا دخملشون  تو راه هستند   و تا 1 ساعت دیگه می رسند آخه نی نی گولوی من  عموجون اینا شیراز زندگی می کنند   یا    به عبارتی تموم اقوام بابایی شیراز هستند منم با عجله هر چه تموم تر بعد از...
1 مرداد 1390

دخمل یا پسل فرقی نمی کنه؟

سلام عزیزم دیشب با اجازت تا دیر وقت عروسی بودیم   وقتی رسیدیم خونه ساعت 2:30 صبح بود.   خیلی خسته شد م تموم دست و پاهام ورم کرده بود .نانازی اینا همه  طبیعی هستش   امروز رو تا ظهر استراحت کردم خوب شد اما عصر که به کارهای خونه رسبدم باز ورم شروع شد.   الان هم دوباره اینجوری شده و کارامو نصفه رها کردم اومدم استراجت   دست بابایت درد نکنه خیلی بهم تو کارها کمک می کنه و خیلی مواظبه که به من و تو آسیبی نرسه بابایی خیلی مهربون و با محبتی داری امیدوارم تو هم مثل بابایی باشی   یادم رفت بهت بگم دیروز به خاله جون مشاور گفتم دوباره صدای قلبتو با هم گوش کن...
31 تير 1390

عروسی

سلام  نی نی گولوی من   خدا رو شکر این هفته هم تموم شد . نمی دونی چقدر برام سخته که صبح زود بیدار شم و با هم بریم قام قام بازی   از وقتی تو با هام هستی نگرانی و ترسم چند برابر شده چون همش تو فکر اینم که نکنه   تو این راه یه بلایی سرت بیاد .امشب قراره من و تو و بابایی با هم بریم عروسی     البته مامان جون ,باباجون و خاله الی هم میان .  امیدوارم به تو هم  خوش بگذره   کلی کار دارم امروز مرخصی ساعتی گرفتم زودتر بیام خونه   ,   ,    بابایی هنوز محل کارش هست زنگ زد گفت دیرتر میام . من برم به کارام برسم گلم   ...
30 تير 1390

کوه و جنگل

سلام عزیزم امروز من و تو و بابایی به همراه بابا جون اینا و دایی جون رضا و مادرجون رفتیم کوه و جنگل اینو بگم خاله جونای مامانی هم بودن اما خاله جونای تو چون کار داشتند نتونستن بیان  امروز ,روز خیلی خوبی بود و خاطره اش برای همیشه تو ذهنم می مونه اتفاقات خیلی جالبی واسمون افتاد مخصوصا بابایی که نمیشه اینجا نوشت اما من خیلی نگرانت بودم که با اون همه بالا و پایین پریدن ها و کوه نوردی های من بلایی سرت نیاد. ساعت 9 شب از کوه برگشتیم سریع اومدم این روز رو اینجا ثبت بکنم  خیلی خسته ام امیدوارم سال آینده با هم بریم کوه از همون اول بهت یاد می دم چطور بری کوهنوردی عزیزم من برم استراحت بکنم فردا صبح با...
26 تير 1390

عیدت مبارک گلم

سلام گلم دل من و بابایی خیلی می خواد هر چه زودتر ببینیمت فردا نیمه شعبان هستش بهت عید رو تبریک می گم عزیزم   امروز صبح من و بابا امین با هم رفتیم آزمایشگاه آخه مامانی آزمایش FBS داشت و یه BS دوساعت   بعدش مامانی دستش اوف شد اما عصر که جواب رو گرفتم خوشبختانه مشکلی نداشتم   اینو بگم امروز قام قام بازی نرفتیم با هم آخه مامانی امروز رو مرخصی گرفته بود که هم استراحت   کنه و هم اینکه آزمایشگاه بره انشالله دو شنبه که رفتیم سر کار با هم قام قام بازی می کنیم   آخه گلم محل کار مامانی خارج از شهره و هر روز مجبوریم با قام قام بریم و برگردیم &nb...
25 تير 1390

اولین پیام مامانی

                                                                   سلام من مامان نی نی گولو هستم یعنی تا چند ماه دیگه خواهم شد من و بابای نی نی گولو تصمیم گرفتیم خاطراتمون رو  از حالا تا زمانی که نی نی گولومون دنیا میاد و بزرگ می شه اینجا بنویسیم عزیزم امیدوارم وقتی دنیا اومدی و اونقدر بزرگ شدی که بتو...
24 تير 1390