محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات مامانی

6روز دیگه . . .

سلام گل مامانی و بابایی 6 روز دیگه به روز تولدت باقی مونده  خاله جونی ها ودایی جونی ها همه بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستند . نانازی الان بابایی مشغول درس خوندن هست آخه عصر امتحان داره  من و تو برای اینکه مزاحمش نباشیم  اومدیم اینجا  گلم دیشب حال بابایی خیلی بد بود اما خداروشکر  سرماخوردگیش از دیشب تا حالا بهتر شده مواظب خودت باش عزیزم انشاالله این چند روز دیگه هم به خوبی طی می شه وصحیح و سالم میای پیشمون     ...
28 آذر 1390

7 روز دیگه . . .

سلام قند عسل خوبی ؟ شمارش معکوس کم کم داره به پایان می رسه مامانی خیلی استرس داره همش دعا  می کنم زودتر از 3 دی دنیا بیای اومدنت غافلگیرانه باشه  خیلی بهتره تا اینکه بخوام اینجوری منتظر بمونم بابایی رو هم با این حرفام کلافه کردم شب و روز براش نذاشتم بنده خدا هیچی هم نمی گه فقط دلداریم می ده وای پسلم نا گفته نمونه بابایی از دیروز سرما خورده ونیاز به استراحت داره اما چون چند روزی نبوده تموم سعی اش رو داره می کنه تا اومدنت تموم کارهای عقب مونده رو انجام بده فردا امتحان هم داره قراره با این حالش امشب بشینه درس بخونه امیدوارم حال بابایی زودی خوب شه براش با قلب کوچولو و پاکت دعا کن عزیزم ...
27 آذر 1390

8روز دیگه. . .

سلام گلم خوبی نانازی ؟  از امروز تا شنبه آینده یعنی در 8 امین روز شما میای پیشمون هم خوشحالم و هم استرس دارم امیدوارم پسل خوب و آرومی باشی وای مامانی امروز از اداره زنگ زدند و گفتند شما میتونی از 6 ماه مرخصی زایمانت استفاده کنی از این بابت خیلی خوشحالم آخه همش فکرم درگیراین مساله بود که اگر کمتر از 6 ماه بتونم برم مرخصی کی ازت مراقبت کنه البته  قرار هست مامان جونی (مامان) مراقبت باشه ولی چون تو کوچولو هستی ونیاز بیشتری به  مامانی داری نگرانت بودم خب حالا خیالم راحته تا 6 ماهگیت خدا بزرگه تازه تا اون موقع واسه خودت مردی شدی و میتونی ساعاتی از روز رو بدون مامانی بگذرونی   من و بابایی خیلی...
26 آذر 1390

9روز دیگه . . .

                                                      سلام نانازم خوبی ؟ وای 9 روز دیگه مونده نانازم این روزها و ساعت های آخر خیلی دیر برامون می گذره انگار زمان از حرکت وایستاده راستی گلم بابایی  اومد و شما هم کلی با حرکاتت خودتو براش لوس کردی تقریبا همه چیز برای ورودت آماده هست گلم امیدوارم این چند روز هم به خوبی ...
25 آذر 1390

10 روز دیگه . . .

سلام عزیزم یک روز دیگه هم گذشت و حالا 10 روز دیگه تا لحظه دیدار باقی مونده دیشب خیلی به یادت  بودم گلم تصور اینکه 10 روز دیگه یه فرشته به جمعمون اضافه می شه خیلی هیجان انگیزه  نمی دونم احساسم رو چطور بیان کنم بابایی هنوز نیومده امروز هم تماس گرفت و حال نانازشو پرسید و باز احساس نگرانی کرد که نکنه خدای نکرده برای من و شما اتفاقی   بیافته خب بابایی دیگه هر چی هم بهش بگیم بازم نگران می شه امروز هم با خاله جون خونه بودیم مامان جونی (مامان) آنفلوانزا گرفته  قرار بود امشب بریم اونجا که گفتند برای جلوگیری از انتقال بیماری بهتره که نریم ما هم قبول کردیم این روزا تو خونه خودمون مهمون  ...
24 آذر 1390

39 هفتگی نی نی

سلام عزیزم وای 11 روز دیگه فقط مونده شما از فردا وارد هفته 40 خواهی شد  قبلا هم گفته بودم نانازی که طبق سونوگرافی شما فردا تازه وارد هفته 38خواهی شد و خانم دکتر تاریخ سونوگرافی رو دقیق تر می دونه خب نانازی امروز بابایی چندین بار تماس گرفت و جویای احوال من و شما شد فکر کنم تموم فکر و تمرکز بابایی پیش شماست امیدوارم مشکلی پیش نیاد تا بابایی این همه استرس بهش وارد نشه راستی خاله هاجیک امروز هم پیشمون موند کلی هم برامون زحمت کشیده  تموم کارهایی که قرار بود بابایی تو این مدت انجام بده و فرصت نکرده بود رو زحمتش رو کشید و انجام داد دستش درد نکنه انشاالله بتونیم جبران کنیم خیلی دوستت داریم ...
23 آذر 1390

روزشماری مامانی 2

سلام نانازم خوبی ؟ وای یه روز دیگه گذشت و حالا 12 روز دیگه باقی مونده  نازشو برم که هر روز داره بزرگتر و قوی تر می شه اینو از روی حرکات و ضربه هایی که به دل مامانی می زنی کاملا می شه احساس کرد قند عسل از امروز بابایی به مدت 3 روز نیست چون از  طرف دانشگاه  برای مسابقات محمودآبادرفتند   وای وای  فکر کنم بابایی اصلا نخوابید  دیشب  آخه خیلی عصبی و نگران بود که نکنه  در نبودش اتفاقی برای من و شما بیافته   مامانی کلی دلداریش داد که نگران نباشه و با خیال راحت بره اما بازم امروز کلی سفارش کرد و ازمون خدا حافظی کرد و رفت تازه گلم ازت قول گرفته  که یه م...
22 آذر 1390

روز شماری مامانی

                                                           سلام عزیزم دیگه چیزی نمونده که بیای پیشمون فرشته کوچولو یادش به خیر روزهایی که مامانی هفته ای انتظار می کشید حالا دیگه به روز شماری افتادم   خب نانازم تا 13 روز دیگه میای پیشمون امیدوارم عجول نباشی و نخوای زودتر بیای گلم من و ب...
21 آذر 1390

یه خبر خوب

سلام نانازی خوبی ؟ وای خیلی خوشحالم آخه امروز من و بابایی مجدد برای مراقبت رفتیم مطب خانم دکتر خبر خوش این بود که خانم دکتر گفتند وزن گیری شما خوبه و ناناز من تپل شده و این چند روز استراحت مامانی واقعا تاثیر مثبت داشته  وای 3 کیلو گرم اضافه وزن داشتم مامانی البته با این بخور و بخوابی که تو این چند روز داشتم بعید هم نیست و خانم دکتر هم تایید کردند که هیچ مشکل دیگری ندارم تاریخ زایمان هم 3 دی ماه شد عزیزم یعنی تا 2 هفته دیگه نانازمون میاد پیشمون من و بابایی خیلی خوشحال هستیم راستی گلم مامانی (بابا) هم امروز زنگ زدند و جویای احوال شما شدند مامانی هفته ای یکبار خبر سلامتیت رو  می گیره و خیلی خیلی دوستت داره امروز هم مجد...
19 آذر 1390