محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات مامانی

38 هفتگی نی نی

سلام عزیزم خوبی  نانازی ؟ امروز 38 هفته شما تموم شد و از فردا وارد هفته 39 می شی البته اگر سونوگرافی رو بخواهیم در نظر بگیریم 36 هفته شما تموم و وارد هفته 37 می شی دیگه چیزی نمونده روزها یکی یکی داره سپری می شه و به لحظه دیدار نزدیکتر می شیم این روز های آخر مواظب خودت باش مشکلی  برات پیش نیاد گلم ...
16 آذر 1390

یه روز پر ماجرا

سلام نانازم امروز صبح من و شما و بابایی عازم مرکز سونوگرافی شدیم بابایی امروز به خاطر من و شما از رفتن به کلاس و محل کار صرف نظر کردند  پسلم  به ما ساعت 9 صبح وقت داده بودند و ما نفر 67 بودیم وقتی وارد مرکز سونوگرافی شدیم وای وای جمعیتی نشسته بودند که با دیدنشون حالم بد شد و به بابایی گفتم تا شب نوبتمون نمیشه خلاصه رفتیم پذیرش خانمی که نشسته بود گفت ساعت 12 نوبتتون می شه مامانی که فضای شلوغ اونجا کلافه اش کرده بود تصمیم گرفت بره و ساعت 12برگرده و با هماهنگی با پذیرش با بابایی رفتیم سر راه هم رفتیم مطب خانم دکتر  وقت گرفتیم تا بعد از گرفتن جواب سونوگرافی برای مراقبت پیش ایشون هم بریم .نانازم یه کمی با بابایی پ...
10 آذر 1390

37 هفتگی نی نی و تولد دایی امید جون

سلام وروجک خب دیگه برای خودت مردی شدی و میتونی مستقل از مامانی تو دنیای واقعی زندگی کنی نازشو برم عزیزم شما از فردا وارد هفته 38 خواهی شد  من که خیلی خوشحالم  امیدوارم این روز های آخر رو به خوبی پشت سر بزاریم راستی گلم از دیروز مامانی دیگه سر کار نمیره و قراره بمونه خونه و استراحت کنه تا شما تو این چند روز باقی مونده تپل و قوی بشی فردا هم وقت سونوگرافی دارم و آخرین سونوگرافی هست که باید برم امیدوارم همه چیز خوب باشه مخصوصا وزن گیری ات که خیلی نگرانش هستم و خبر دیگه اینکه فردا تولد دایی امید جون هست بهش تبریک می گم همین جا هم از طرف خودم وهم شما براش یه کادو کوچولو گرفتیم که امشب می خواهیم بریم  ب...
9 آذر 1390

پسل بلا

سلام عزیزم خوبی ؟ چه خبرا پسل بلا ورجه وورجه هات که خیلی زیاد شده مخصوصا موقع خواب مامانی   وای وای با اون پاهای کوچولوت هم ای لگد می زنی به دل مامانی  نازشو برم خاله الی و هاجیک دیروز رفته بودند بیرون خرید و برای گل پسل دو تا کتاب ناز خریده بودند دستشون درد نکنه  انشاالله دنیا اومدی جبران کنی گلم البته نه با شیطونی و اذیت کردن می دونم پسل خوبی هستی و هیچ وقت شیطونی نخواهی کرد خب نانازی مامانی بره استراحت کنه تو هم سعی کن با مامانی لالاکنی باشه عزیزم ...
6 آذر 1390

سوغاتی خاله الی

سلام عزیزم خوبی گلم ؟ چه خبر ؟ تو دل مامانی خوش می گذره شیطون بلا  بابایی امروز به علت سرمای هوا با رفتنم به سر کار مخالفت کرد واضح تر اینکه  بابایی این روزا مخالف کار کردن مامانی هست و به هر بهونه ای مانع رفتن به سر کار می شه  خیلی روزها هم صبح زود بدون اینکه بابایی بفهمه می رم سر کار ببین ما رو به چه روزی انداختی گلم کار کردن یواشکی آخه با مرخصی های مامانی موافقت نشده و مامانی هم مجبوره این روزهای آخر بره سر کار البته دیگه مرتب نمی رم چند روز استراحت باز چند روز کار تنها حسنی که داره همینه که مثل قبل هر روز نمی رم بازم خدارو شکر که با این موافق هستند نانازم دیشب رفتیم خونه مامان جونی وبابا جونی خاله الی هم ...
5 آذر 1390

اولین برف پاییزی

سلام نانازم امروز اولین برف پاییزی شهرمون رو سفید پوش کرد از آخرین برف یک سالی می گذره البته پارسال اولین برف رو تو زمستون داشتیم امسال هم ارتفاعات منطقه اوایل آبان سفیدپوش شد که روزهای تعطیل همه برای برف بازی می رفتند . این از درس برف شناسی  منطقه شمال بقیه درس جغرافیا رو بابایی وقتی دنیا اومدی بهت آموزش میده آخه باید شما رو ببره جنوب و منطقه خودش رو نشونت بده تا از نزدیک همه چیز رو لمس کنی عزیزم  . نازی این دو روز که خونه بودم بیشتر استراحت کردم اما شب ها شما از خجالت من در اومدید و تا تونستی شیطونی کردی مخصوصا که خودتو گوشه دلم جمع می کردی و انگار  یکی می خواست نفسم رو بگیره فقط یه شب رو پسل خوبی بودی و...
4 آذر 1390

36 هفتگی نی نی

سلام عزیزم خوبی شیطون بلا این روزا حسابی شیطونی می کنی وای وای پسل بلا می دونم جات تنگ شده و نمی تونی درست و حسابی شیطونی کنی اونقدر ورجه وورجه می  کنی که وقتی دیروز 2 ساعتی هیچ حرکتی  نکردی خیلی ناراحت و نگران شدم بابایی رو هم همیشه با نگرانی هام ناراحت می کنم بابایی کلی دلداریم داد و با پسلش هم کلی صحبت کرد ای شیطون بلا مثل  اینکه لالا بودی و بیدار شدی و با چند حرکت آکروباتیک بهمون نشون دادی حالت خوبه   مامانی امروز و  فردا رو مرخصی گرفته تا استراحت کنه و به نانازش برسه خب نانازی از امروز شما وارد هفته 37 شدی و تا لحظه دیدار چیزی نمونده گلم دوستت داریم     ...
2 آذر 1390

سالروز عقد بابایی و مامانی

سلام عزیزم امسال سومین سالی هست که در چنین روزی بابایی و مامانی  پیوند عشق و دوستی بستند و با هم عهد کردند که در کنار هم باشند و تو بهترین هدیه ای هستی که خدا امسال بهمون داده خدایا شکرت خوشحالیم تو رو داریم عزیزم   ...
30 آبان 1390

مراقبت مامانی

سلام عزیزم امروز مامانی مجددا رفت  دکتر برای مراقبت خوشبختانه خانم دکتر گفت همه چیز مرتبه و تا 40 روز دیگه نی نی نازمون میاد پیشمون این روزا مامانی از کمردرد خیلی رنج می بره و باید استراحت کنه اما متاسفانه وقت ندارم امیدوارم این روزا به خوبی بگذره و هیچ مشکلی پیش نیاد خانم دکتر آخرین سونوگرافی رو برام درخواست کرده و قرار هست 2 هفته دیگه مجدد برای مراقبت برم تا اون روز خوب بزرگ و ناز و تپلی شو عزیزم تا مشکلی نداشته باشی حرف برای گفتن زیاده اما حال مامانی در حال حاضر خوب نیست و باید استراحت کنه تا فردا سر حال بره سر کار  دوستت داریم گلم و برای اومدنت لحظه شماری  می کنیم . ...
28 آبان 1390